دو سوم،خصوصی

نوشتن ذهن انسان را مرتب می کند.قدرت و اراده نوشتن انسان را ازسایر موجودات جدا میسازد

دو سوم،خصوصی

نوشتن ذهن انسان را مرتب می کند.قدرت و اراده نوشتن انسان را ازسایر موجودات جدا میسازد

۳۵ مطلب در دی ۱۳۹۸ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید


یوقتهایی ادمها فکر میکنن برای رسیدن به چیزی که مهمه براشون
باید چکار کنن
بعضی بخاطر داشتن اطلاعات و اگاهی درست
راه درست و میرن
بعضیای دیگه راه اشتباه

نمیدونم زندگی و فشارهای اون با ما چکار میکنه
ولی گاهی برای رسیدن به موضوع مورد نظرمون
دست به کارهایی میزنیم که کاملا اشتباه

بعدها میفهمیم بدست اوردن مطلوبمون نه تنها ربطی به اون موضوع نداشته
بلکه باعث میشه در مورد اعمال گذشته زندگیمونم زیر سوال بریم

یادم میاد شخصی از نزدیکانم سالها پیش مدتی در کما بود.و ما بی تاب و ناراحت شب و روز دست به دعا بودیم و یه چشممون اشک بود و یکی خون
نمیدونم این تفکر از کجا اومده بود تو ذهن ما که
حتما ما گناه کاریم و اگر بریم در اون جهت یکاری بکنیم اون به هوش میاد و زندگی ارام و شیرین ادامه پیدا میکنه

یادم حتی یکی از فامیلهای نزدیک مون که زنگ زده بود جویای حال بشه توی اون شرایط به مادر بچه ای که تو کما بود گفته بود: یوقت دل کسی رو نشکستی؟

کل خانواده تلفن و برداشته بودن به هر دوست و اشنا فامیلی زنگ میزدن های های گریه میکردن و التماس که اگر ما بدی کردیم یا نمیدونیم چکار کردیم مارو ببخشید!
از بقال سر کوچه تا غریبه یی که دوبار بیشتر در زندگی ندیده بودن
تا یک فامیل زورگو که باهاش قهر بودن و اون تلفن باعث اشتی شد
یادم اون قهر دلیلش خود فامیله بود که چند سال قبل تو کما رفتن اون بچه یشب ساعت یک نصف شب تماس گرفته بود خونه اونا که ما زن و شوهر دعوامون شده بیاین رسیدگی.مادر بچه هم پاشده بود نصف شب رفته بود یه شهر دیگه میانجیگری اونوقت اونجا یکی از طرفین دعوا شاکی شده بود که تو چرا حق رو میگی نه تو فقط صرفا باید طرف من باشی

و بعد قهر کرده بود
بعد این التماس و طلب حلالیت هم یک بول گرفته بود به همسرش که بیا پاشو خوردن

هرچند اخرش بچه مورد نظر عمرش به دنیا نبود

اما بارها در اطرافمون دیدیمو شنیدیم که بسیار ادمهایی تو همون موقعیت ما قرار گرفتند ولی هرگز از هیشکی نه بخشش خواستن نه حلالیت و نه هیچی
با هرکی هم قهر بودن براشون مهم نبود بعد مراسم عزا هم همچنان با طرف قهر بودن و دشمن

ادم گاهی وقتی چنین انعطاف هایی نشون میده بعد نگاه میکنه میبینه اکثریت ادمها شبیه خودش فکر نمیکنن که وقت گرفتاری عظیم برن عذر خواهی
حس بدی پیدا میکنه.حس اینکه حماقت.حس اینکه ته این معذرت های بیخود و بیجا فقط شاید ادمها پررو شدن .و حاصلی هم نداشت و فرجی هم نشد.و چقدر ما و امثال ما تو رویای هندی سر میکنیم.اخه چرا با خودمون فکر نکردیم گذشته از بحث مذهب و اعتقاد.اخه خدا به اون بزرگی چرا معطل چارتا ببخشید و بخشیدم ادمها باید باشه که بعدش بیاد زندگی و حیاط دوباره به کسی ببخشه بخاطرش!

نتیجه اینکه یه وقتهایی اگر فکر میکنم تو بحثی حق با من بوده و بهتره کوتاه بیام بخاطر ارامشم کوتاه بیام و اگر ارامشم در اینِ که کوتاه نیام
پس به خاطر رویاهای فیلم هندی گونه شخصیت خودمو زیر سوال نبرم.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

خیلی وقتها

حصارها فقط دیوارای خونه تون نیستن

حصارها فقط شاخه و نی های خشکیده بین مزرعه ها و باغهای شما نیست!

 

حصارها مرز بین دو تا صندلی و کیف بین مسافر توی تاکسی کنار دستتون نیست!

 

حد و مرزهاییِ که شما برای خودتون تعیین میکنید.

 

گاهی ما فکر میکنیم باید انگشت اشاره مونو سقراط وار تو اسمون تکون بدیم و به بقیه بگیم چکار کنن،در واقع ما باید بریم جلو اینه اگر به غرورمونم بر میخوره در اتاقو ببنیدیم

کسی نفهمه که فهمیدیم باید به خودمون بگیم چکار کن چکار نکن.

 

باید ما شوخیهای اضافه مونو، حرفهای دری وری بیمورد مونو بشمریم

و بخودمون ثابت کنیم،اگر نکنیم یا نگیم چی میشه؟

از خودمون بپرسیم، چی برات بخرم؟چکار کنم برای تو که الکی یه سری رفتارا رو نکنی یا خیلی حرفارو نگی

 

حصارها بیشتر مواقع رفتارهای ما هستن که باعث میشن آدمها بفهمن باید با ما چطور تا کنن، بقول رابرت فراست :"حصارهای خوب همسایگان خوب می‌سازد "

 

 

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

ما ارباب سرنوشت خودمان هستیم.یعنی وظیفه ای که برای ما مقدر شده بیش از توانمان نیست.درد ها و زحمت ها فراتر از مقاومت ما نیست.تا وقتی به هدف ایمان داشته باشیم: تا وقتی

خواستی

شکست ناپذیر برای پیروزی داشته باشیم، پیروزی از ما روی بر نمی گرداند.

 

چرچیل

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

چه آسان 

و چه  بی فایده

در افراد

عیب میابیم.

امکان ندارد 

            کسی

چراغی برای دیگران روشن کند و خودش

در تاریکی بماند!

 

 

یادم باشد که کسی نیستم