- ۰۲/۰۳/۲۷
- ۰ نظر
مدتهای زیادی که ذهنم بهم ریخته مث یه خونه که هیچ چیش سرجاش نیست
میخواستن خونه تکونی کنن و همه وسایلای بزرگ و کوچیکو جابجا کردن ولی هنوز نه آب و جازو کردن نه گردگیری نه چینش جدید
از وقتی مامانم رفت ، بدتر هم شد ...ذهنم
بعضی روزا در حالی که دارم فعالیتی روزانه انجام میدم و یا نشستم و کاری انجام نمیدم، یهو بدون اینکه من از قبل فکری کرده باشم یک خاطره خیلی قدیمی خاک گرفته و حتی از یاد رفته، عینه فیلم سینمایی جلو چشمم روشن میشه
خیلی زنده...انگار من وسط گذشته ایستادم و دارم نگاه میکنم.یک چیزهایی میبینم که دلایل اتفاقات بعدها که متعلق به اکنون و چند سال اخیر هست رو میفهمم
ولی زیاد چون فکر نمیکنم به نتیجه گیری نمیرسم و رها میشه
یک دغدغه ها و نگرانیهایی و سوالهایی هم برای الان و اینده تو ذهنم هست و این همه افکار بی نتیجه و بی جواب که نمیدونی موضعت دربارشون چی باشه...بهتره
واسه همین دوست دارم بنویسم تا حالم بهتر بشه
- ۰۲/۰۳/۲۷